یا ابن سینا اشتباه می کرد؟

ساخت وبلاگ

هر وقت سخن از طب سنتی در میان است، یک نحوه استدلال می درخشد. این نحوه استدلال به این شکل است که یک نفر یا چند نفر می آیند و این پرسش ها را طرح می کنند:

مگر ابن سینا اشتباه می کرد؟

مگر صدهاسال طب مزاجی رایج نبود و کتاب های جالینوس و ابن سینا درس داده نمی شدند؟

مگر عده ای با همین روش خوب نمی شوند؟

مگر برخی از ورزشکاران و هنرمندان از طب سنتی استفاده نمی کنند؟

 ویا  تعریف می کنند که: من  یا فرزندم یا عمه زاده ام یا…. دچار فلان بیماری بودیم و نزد ده ها متخصص رفتیم و هیچ فایده ای نداشت تا آن که به حکیم باشی مراجعه کردیم و ایشان گفت که مثلا مشکل شما از سردی مزاج یا افتادگی ناف یا غلبه صفرا یا غمباد یا… است و فلان معالجه را کرد و مریض خوب خوب شد و این هم دلیل که طب سنتی/مزاجی درست است.

در این مقال کوتاه برآنم که با زبانی ساده بار دیگر پاسخ روشن این پرسش ها را به خوانندگان ارجمند و خردمند این نشریه عرضه کنم. در پایان نیز سخنی با آن دسته از دوستان و همکاران عزیزم دارنم که صادقانه و دلسوزانه در پی بهره برداری علمی از فرضیه های موجود در گنجینه طب سنتی اند.

****

بگذارید از پرسش ها درباره ابن سینای بزرگ شروع کنم:

ااین نحوه استدلال به این می ماند که بگویند:

مگر هیات (ستاره شناسی) بطلمیوسی که باور داشت هفت طبقه آسمان روی هم وجود دارد و زمین مسطح و ساکن است و ماه و انجم و خورشید به دور آن می چرخند و ... از سوی دانشمندان بزرگی مثل خود بطلمیوس یا ابوریحان بیرونی (همعصز و همطراز ابن سینا) مورد تایید نبود؟

و مگر بیش از هزار سال در همه جهان تدریس نمی شد؟

و مگر با آن خسوف و کسوف را با دقت نسبتا خوبی پیش بینی نمی کردند؟

این همه درست است. اما امروزه آن هیات منسوخ شده و جایش را به هیات جدید داده است. آیا شما می توانید بگویید که همچنان دو هیات و جغرافی رقیب داریم؟ یکی سنتی و یکی مدرن. یکی بر اساس مسطح بودن زمین و گردش خورشید بر دور آن و یکی بر اساس کروی بودن زمین و گردنش آن به دور خورشید؟ و آن سنتی که دستاورد بزرگان است و فوایدی هم داشته است باید در کنار جغرافی مدرن درس داده شود؟

یک سوال مهمتر: آیا شما سوار هواپیمایی می شوید که محاسبات مسیر و حرکتش بر اساس جهان شناسی بطلمیوسی تنظیم شده باشد؟

مثال دوم: شیمی سنتی که دانشمندان بزرگی چون ارسطو و ابن سینا و ... به آن باور داستند اعتقاد داشت که عالم از چهار عنصر غیر قابل تجزیه آب و باد و خاک و آتش تشکیل شده است (اتفاقا این مبنای نظری مزاج ها و اخلاط چهارگانه هم هست) . اما شیمی امروز جدول مندلیف را به رسمیت می شناسد. آیا شما باور دارید که باید دو دانشکده شیمی سنتی و شیمی مدرن داشته باشیم؟

آیا شما واقعا فکر می کنید آن شیمی با همه دانشمندان بزرگ و سال های رواجش در جهان و این که هنوز هم در عالم برخی یه آن باور دارند و کیمیاگری می کنند و ممکن است ورزشکار و هنرمند هم بینشان باشد (مگر ورزشکاران و هنرمندان خرافاتی نمی شوند و اشتباه نمی کنند؟)، رقیب و همطراز شیمی مدرن است؟

****

و اما استدلال آن فردی که ماجرای بیماری را تعریف می کند که با هیچ دوا و درمانی خوب نمی شد تا گذارش به شفاخانه طب مزاجی افتاد:

این شیوه استدلال اگرچه ظاهرا جالب توجه است اما اهل علم و آن هایی که مقدمات روش پژوهش را هم خوانده باشند :می دانند که چقدر غیر قابل اعتماد و سست است. توضیح بیشتر آن که:

۱- در درجه اول، شما کدام شاخه از خرافات و شبه علم را سراغ دارید که نتواند برای شما افرادی را بیاورد تا از معجزات و اثر بخشی روش هایش تعریف کنند؟ هر باور خرافی را که سراغ بگیرید، افرادی با اطمینان می آیند و می گویند که خودشان آن را تجربه کرده اند و به چشم دیده اند. شما مثال بزنید تا من نمونه هایش را عرض کنم. فرض کنید فال قهوه یا فال ورق. از این که خرافی تر نمی شود که ورق بازی یا ترشحات ته فنجان از سرنوشت و آینده خبر بدهند. می شود؟ اما خیلی ها می آیند و می گویند که فلانی فال قهوه یا ورق من را گرفت و بعدش هم همانطور شد که می گفت. به همین منوال است انواع و اقسام خرافات از بت پرستان هندی تا انرژی درمانگران ایرانی تا هومیوپات های اروپایی. خرافات همه جا هست و در همه جا مهمترین استدلال خرافات این است که فردی را جلوی شما بنشاند تا به عنوان شاهد عینی از اثر معجز آسایش تعریف کند. یک نگاهی به تبلیغات داروها و کرم ها و … های بدون مجوز و غیرقانونی خود شاهد دیگری بر این مدعاست.

۲- آیا این آدم ها دروغ می گویند؟ تمامی این شاهد های عینی دروغگو و ذغلکارند؟ پاسخ ساده است: خیر! البته برخی یا بسیاری از آن ها چنین اند. حتی برخی بازیگرانی اند که پول گرفته اند تا تجربه ای ساختگی را تعریف کنند. اما برخی هم راستگویانه از تجریه واقعی خودشان حرف می زنند. اینان چه؟ چگونه تجربه این افراد را انکار می کنیم؟

پاسخ ساده است: اگر من بعد از عمل یا اتفاق «الف«، پدیده «ب» را تجربه یا مشاهده کرده باشم، به این معنا نیست که الف دلیل ب است.

اگر زری خانم وارد یک خانه شود و بگوید عجب درخت سیب پرباری دارید، و مثلا روز بعد شاخه آن درخت بشکند یا آن دزخت خشک شود، دلیل بر آن نیست که این شکستن یا خشکی به دلیل چشم زخم زری خانم بوده است. این ها دو اتفاق مستقل اند که باور خرافی ما به چشم زخم آن ها را به هم ربط داده است.

از طرفی چون ذهن ما عادت به الگو سازی دارد بین این موارد بی ربط، ربط برقرار گرده است.

و چون حافظه ما به نفع باورهایمان عمل می کند، خیلی ساده دهها مورد نقض را که زری خانم تعریفی کرده و اتفاقی نیفتاده است به کنار می گذاریم و این یکی را یادمان می ماند و همه جا می گوییم و اعلام می کنید که پس چشم زخم و شور بودن چشم زری خانم یک واقعیت محض است.

۳- پس چگونه تشخیص دهیم که در کجا رابطه علمی وجود دارد و در کجا رابطه ای که دیده یا ادعا می شود بی اعتبار است؟ دانش اپیدمیولوژی و آمار در علم تجربی دقیقا به همین منظور پدید آمده است. یعنی با تجربه سامانمند (کارآزمایی بالینی) و با روش های علمی و ریاضی برای به حداقل رسانده سوگرایی و خطا و عوامل مخدوش کننده، یک رابطه را به طور علمی نشان دهند. این است فرق فرق خرده روایت های شخصی با تجربه علمی.

۴- بنابراین علم تجربی که نتیجه اش طب مبتنی بر شواهد است بهترین روش به دست آوردن روابط از جمله اثربخشی داروها و درمان ها است. به پزشکی جدید که از این روش ها استفاده می کند پزشکی مبتنی بر شواهد می گویند.

اصلا موضوع بحث این نیست که داروها یا درمان ها شیمیایی اند یا گیاهی، یا مثلا ابن سینا اولین بار کشفشان گرده است یا ویلیام اسلر. مسیله این است که آیا اثربخشی و بی خطری شان (منظور نسبت معقول فایده به خطر است) به طور علمی و معتبر نشان داده شده است؟ یا تنها مانند همه خرافات به خرده روایت های خطا پذیر شخصی انکا می کند؟

****

و اما سخنی با دوستان دانشمندم در دانشکده ها و مراکز تحقیقاتی طب سنتی که با دلسوزی و با هدف و روش علمی تلاش می کنند تا فرضیه های فراوان موجود در کتاب های طب سنتی را بیابند و آن ها را به شیوه علمی عرضه کنند:

دوستان عزیز. صد البته که هیچ آدم عاقل و دلسوزی نمی گوید که داروها و روش های طب سنتی را باید دور ریخت. اصلا طب سنتی و مدرن نداریم. همه حرف در دو مدعا است:

۱- نظریه مزاجی- اخلاطی مانند نظریه هفت آسمان و چهار عنصر و مسطح بودن زمین و .... نظریه ای منسوخ و پیوسته به تاریخ علم است (بله، با وجود این که این سینا و بطلمیوس و بیرونی و جالینوس به آن باور داشتند.)

۲- هر روش درمانی با هر منشایی که باشد (از جمله درمان های گیاهی طب سنتی) باید با روش های طب مبتنی بر شواهد سنجیده شوند و اگر اثربخشی و نسبت معقول فایده خطرشان به اثبات رسید وارد پزشکی شوند. این پزشکی فقط یک پزشکی است: پزشکی مدرن علمی مبتنی بر شواهد . و البته بسیاری از داروهای آن می توانند و چنین هست که منشا گیاهی و سنتی داشته باشند.

تاسیس دانشکده های طب سنتی در کشور ما نیز بر همین مبنا و اساس صحیح صورت گرفت که فرضیه ها استخراج و به روش علمی و مبتنی بر شواهد آزموده و عرضه شوند.در آن زمان گفته شد که اگر در گنجینه طب سنتی باز شود، علم جدید خواهد دید که چه داروها و چه درمان ها به کام جان بیماران و دردمندان ریخته خواهد شد. امروزه بعد از گذشته سال ها از تاسیس این دانشکده ها و مراکز تحقیقاتی ارزشمند و البته پرهزینه، جای آن دارد که اصحاب و اعضای آن ها گزارش بدهند که کدام دارو و درمان جدید را ساخته و آزموده و به ثبت رسانده اند که در درمان یک بیماری جدی از رقبای شیمیایی آن در طب مدرن برتر بوده باشد و این برتری را محک تجریه علمی نشان داده باشد؟ اگر چنین نکنند، بیم آن می رود که منتقدین تصور کنند که پناه بردن به نظریه های مزاجی و فرار از سنجه های طب مبتنی بر شواهد گاهی برای انکار ناکامی در ایفای نقش و رسالت اصیل و راستین است. و صد البته که در مورد همکاران دانشمند و عزیزمان در گروه ها و مراکز تحقیقاتی طب سنتی هرگز چنین نیست و چنین نخواهد بود. 


برچسب‌ها: ابن سینا, طب سنتی, طب مزاجی, تاریخ پزشکی, شبه علم
+ نوشته شده توسط کیارش آرامش در شنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۵ و ساعت 15:21 |
مشخصه‌های شبه علم...
ما را در سایت مشخصه‌های شبه علم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : medicalscience بازدید : 151 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 4:18